فلسفه از دیرباز به امر تصویری متوجه بوده است؛ اما، در سده بیستم، و با ظهور سینما، برخی فیلسوفان به نظریه پردازی درباره این صنعتِ تازه و کیفیتِ تصویر توجه ویژه نمودند. شاخص ترین فیلسوف سینما، ژیل دولوز است که رابطه تصویر با زمان و حرکت را مبنای نظریه پردازی خود قرار داد. و از این دیدگاه مسائل کلیدی سنت متافیزیکی همچون زمان، حرکت و سوبژکتیویته را به چالش کشید. در این مقاله کوشش شده است، با استفاده از آراء وی، پیشنهادی برای درک بهتر مفهوم زمان در آثار پیکاسو به ویژه با تأکید بر طبیعت بی جان های او ارائه شود و از خلال آن به دوره های کاری بنیانگذار کوبیسم، پیکاسو، نظر انداخته شود. به تعبیری سینمای یتر و دولوز یتر، با نگاهی دوربی نوار و وابسته به «آگاهی دوربین » از خلال آثار او بگذرد و با اتصال مفهومی، شماری از تصاویر، یک پی رفت ایجاد کند. و بدین ترتیب، نظرگاه های تازه ای را در رقابت با یکدیگر بیافریند.