خودآئینی هنر و استقلال آن از هر نوع غایت بیرونی یکی از مهمترین مفاهیم برخاسته از دل هنر مدرن - و احتمالا وجه
ممیزۀ آن از اشکال مختلف هنر سنتی - است که با واکنشهای مثبت و منفی متباینی از جانب فلسفۀ هنر مواجه شده است.
مقالۀ حاضر در پی بررسی دو نمونۀ سرشتنما از این واکنشها است که به ترتیب به تئودور آدورنو و والتر بنیامین تعلق دارند. هرچند عموماً: این دو متفکر از چهرههای تأثیرگذار نحله موسوم به «مکتب فرانکفورت» شناخته میشود و در نتیجه، همگراییهای موجود در آثار آنها برجسته میگردد؛ اما چنانکه خواهیم دید نحوۀ واکنش آنها به هنر مدرن کمابیش واگرا به
نظر میرسد. واگراییای از این دست، از یکسو میتواند به فهم وجوه مختلف جنبش مدرنیستی در هنر یاری رساند و از سوی
دیگر، مقدمۀ درک عمیقتر آرای هر یک از دو چهرۀ مزبور گردد.