هنر نقالی از جمله اجراهای سنتی است که در دورۀ قاجار به اوج شکوفایی رسید. هرچند رویکردهای اجرایی در این هنر بر رویکردهای آموزشی آن غلبه دارد، اما نمیتوان نقش آن را در انتقال داستانهای مذهبی، آئینی، ادبی، دینی و اخلاقی به قشر عامه نادیده گرفت. این پژوهش در نظر دارد به ابعاد آموزشی و یادگیری این هنر در دل روایتگری عامیانه بپردازد و به این پرسش پاسخ دهد که نقالی به عنوان شیوهای آموزشی از چه ویژگیهایی برای انتقال مفاهیم دینی-اسطورهای استفاده میکرده است؟ و براساس انواع سبکهای یادگیری، چه نوع مخاطبانی از آن بیشترین تأثیر را میگرفتهاند؟ این تحقیق که از نوع کیفی و به روش توصیفی-تحلیلی صورت پذیرفته، در شیوۀ جمعآوری اطلاعات از منابع کتابخانهای و اسناد نوشتاری بهره برده و از چارچوب نظری مدل دیوید کلب برای تحلیل سبکهای یادگیری استفاده کرده است. نتایج تحقیق بیانگر آن است که آموزش در هنر نقالی به واسطۀ استفاده از پردههای نقاشی، روایتگری موازی چند داستان به صورت همزمان، دنبالهدار بودن مدت اجرا، استفاده از کلام آهنگین و موسیقیایی، موجب به کارگیری تخیل و وجوه عملی در مخاطب شده و براساس مدل کلب بیشترین تأثیر را به ترتیب در یادگیری مخاطبان واگرا (حسی- دیداری)، انطباقیابنده (حسی- عملی) و جذبکننده (دیداری- تفکری) داشته است. همچنین کمترین تأثیر در مخاطبین با سبک یادگیری همگرا (تفکری- عملی) ایجاد میشده است.
Ramezanmahi S. Studying Different Aspects of Learning in the Naqqāli of the Qajar Period based on David Kolb's Model. کیمیای هنر 2024; 13 (51) :1-20 URL: http://kimiahonar.ir/article-1-2244-fa.html
رمضان ماهی سمیه. مطالعهٔ وجوه مختلف یادگیری در هنر نقالی دورهٔ قاجار بر اساس مدل دیوید کُلب. کیمیای هنر. 1403; 13 (51) :1-20