در این مقاله در پی آن هستیم که دیدگاه تازه ای را که آلن بدیو، فیلسوف زنده فرانسوی، در رابطه با نسبت میان هنر و فلسفه طرح کرده است، با نظر به اصول اساسی فلسفه وی، تشریح نموده و جایگاهی را که مسئله «تفسیر » در این دیدگاه تازه خواهد یافت تعیین و تبیین کنیم. بدیو، دیدگاه خود را در باب نسبت یادشده در مقابل سه دیدگاهی عرضه می کند که معتقد است تنها دیدگاه های موجود در طول تاریخ فلسفه در زمینه موضوع مورد بحث بوده اند: دیدگاه های «تعلیمی»، «کلاسیک»، و «رمانتیک». بدیو بر آن است که در هیچ یک از دیدگاه های فوق نسبت هنر و حقیقت همزمان «تکین» و «درون ماندگار » نبوده است، یعنی هنر هیچ گاه به عنوان تولیدکننده حقیقی مخصوص به خود شناخته نشده است. بدیو در دیدگاهی که ارائه کرده است چنین جایگاهی را به هنر در کنار علم، سیاست، و عشق اعطا کرده است. این نسبت تازه میان هنر و حقیقت موجب ایجاد نسبت تازه ای میان هنر و فلسفه می شود. در این نسبت تازه فلسفه نه ارباب هنر است و نه خادم درگاه آن؛ فلسفه حقیقت را از بیرون به هنر تحمیل نمی کند و چنین نیز نیست که وظیفه اش تفسیر و بیان معنای حقایقی باشد که هنر آنها را دریافته است. در دیدگاه بدیو، از آنجا که حقیقت هنری منحصر به خود هنر است و نیز از آنجا که حقیقت اساساً امری است که در تضاد با معناهای موجود است، بنابراین فلسفه نمی تواند با تفسیر هنر و روشن کردن معنای آن در حقیقتی که هنر آن را تولید کرده است شریک شود و آن را به بیان درآورد. کاری که فلسفه در نسبت با هنر می کند این است که با متمایز ساختن حقایق از دوکساها یا عقاید، وجود حقایق هنری را اعلام می کند.
Ismaeilzadeie Barzi A. Denying the Role of Interpretation in relation to philosophy and Art in Alain Badiou’s Thought. کیمیای هنر 2012; 1 (4) :75-86 URL: http://kimiahonar.ir/article-1-55-fa.html
اسمعیل زاده برزی علیرضا. آلن بدیو و انکار جایگاه تفسیر در نسبت میان فلسفه و هنر. کیمیای هنر. 1391; 1 (4) :75-86