عینیت یا ذهنیت کیفیات زیباشناختی از دیرباز مورد توجه و پرسش فیلسوفانی بوده که در حوزه زیباییشناسی اندیشیدهاند.
پیشینه چنین بحثی را میتوان از رسالههای افلاطون با تفکر عینیتگرایی زیباشناختی دنبال نمود و تا نقد سوم کانت به اوج قلّه
ذهینتگرایی کیفیات زیباشناختی رسید.
در واقع پرسش در باب عینیت یا ذهنیت مسائل زیباییشناسی چنین خواهد بود: آیا کیفیات و ویژگیهای زیباشناختی دارای
حقیقت عینی و خارجی بوده و از این رو انتساب آنها به اشیاء، صادق است یا آنکه چنین کیفیاتی ذهنی تلقی گشته و از فرد
به فرد دیگری متفاوت خواهد بود.
نظریهپردازی در این مسئله، یکی از چالشبرانگیزترین بخشهای زیباییشناسی فلسفی است. فرانک سیبلی به عنوان یکی
از فلاسفه تأثیرگذار قرن بیستم در حوزه زیباییشناسی، با سوق دادن این بحث به حوزه عینیت رنگها، سعی میکند به جای
بحثهای بیانتها در باب عینیت یا ذهنیت کیفیات زیباییشناسی، با تمسک به عینیت رنگها، عینیت کیفیات زیباشناختی را نیز
به اثبات برساند.
در این نوشتار سعی خواهد شد تا ضمن تبیین دقیق دیدگاه سیبلی، با نگرشی انتقادی به وی نگریسته و او را در بوته نقد
بیازماییم و به این نتیجه برسیم که آیا سیبلی در عبور از اشکالات شکاکان و ذهنیتگرایان حوزه زیباییشناسی موفق بوده است
یا خیر. بر اساس یافتهها و نقدهای نگارنده این سطور، سیبلی در رهیافت خود برای هدفش شکست خورده است ولی تلاش
او راهی مؤثر برای ورود فلسفه به زندگی بشر را فراهم کرده است.