با مرور اندیشۀ هنری هربرت مارکوزه و مقایسۀ آن با مفاد قاعدۀ طلایی در اخلاق، میتوان هنر مطلوب مارکوزه را یکی از تمهیدات لازم در اجرای این قاعده و بستری برای حضور آشکارتر و خودآگاهتر آن در تعاملات اجتماعی میان انسانها ارزیابی کرد. اگر قاعدۀ طلایی از مخاطبانش میخواهد که خود را در موقعیت دیگری گذاشته و دیگری را هم در وضعیت فعلی خود تصور کنند، در اندیشۀ مارکوزه هنر بستری برای ایجاد- یا دستکم پیشنهاد - تغییر در وضعیت موجود است. به نظر میرسد که عنصر مشترک هر دو اندیشه ارجاع مخاطب به قوۀ تخیلّ است؛ قوهای که باعث ساخت صورتی تازه(خیالی) از واقعیت مستقر میگردد و طرحی مفروض را در برابر وضع موجود ارائه میکند. در واقع میتوان گفت طبق نگرشی که مارکوزه ارائه کرده است هنر از دو جهت به قاعدۀ طلایی و گسترش آن یاری خواهد رساند: الف. تلاش برای تقویت قوۀ تخیلّ؛ ب. جدی گرفتن امکان تغییر موقعیتها. بنابراین، میتوان نشان داد که هنر مطلوب مارکوزه قادر است ضمانت اجرای قاعد ۀطلایی را تقویت نماید. اما، در اینجا تفاوتهایی نیز وجود دارد که اندیشۀ هنری مارکوزه را نیازمند نقد و بازبینی میکند؛ او علاوه بر تغییر موقعیت (به شکل فرضی) به تصاحب موقعیت (به شکل واقعی) هم نظر دارد. این تفسیر یا بیان نتایج اندیشۀ هنری مارکوزه، با طرحی که مارکوزه در تمام عمر در پی اجرای آن بوده همگام است و از این حیث در معرض جایگزین ساختن نبرد سیاسی به جای تعامل اخلاقیست.
Aram A R. Aesthetic Dimension and Golden Rule: Interaction between Art and Ethic in Herbert Marcuse’s Thoughts. کیمیای هنر 2014; 3 (12) :7-24 URL: http://kimiahonar.ir/article-1-276-fa.html
آرام علیرضا. بعد زیباشناختی و قاعده طلایی؛ نگاهی به تعامل هنر و اخلاق در اندیشه هربرت مارکوزه. کیمیای هنر. 1393; 3 (12) :7-24