«بی خودی» از واژگانی است که در کنار مفاهیم دیگری همچون «مستی، بی قراری و بی مرادی» در اشعار مولانا بسیار به کار رفته است، باخودی، قرار و هوشیاری، بامرادی و ... نیز در برابرشان آورده شده اند. نکتۀ قابل توجه این است که معنای مورد نظر مولانا در به کارگیری این کلمات متفاوت از کاربرد امروزی است. آنچه ما از آنها دریافت می کنیم مفهوم تجربه شدۀ حسی و عقلی است که مطابق علم جدید به روان، نظریه های روان شناسی تحلیلی در شناخت خودآگاه و ناخودآگاه و ... راه می برد که جایی در فرهنگ ادراکی و زبانی و زمانی مولانا ندارد. از این روی با آغاز کردن از یک غزل معروف مولانا که واژگان فوق در آن یکجا و در کنار هم به کار رفته است، و گشت وگذار در دو اثر عظیم و جاودانه اش کلیات دیوان شمس و مثنوی معنوی به تحقیق در راز معنایی آنها می پردازیم. در این سیر به تدریج ارتباط تسلسلی مفاهیم یاد شده با یکدیگر و نیز دیگر اصطلاحات رایج در عرفان مانند فنا و بقا، جبر و اختیار، جذبه و کشش و خلسه نیز نشان داده خواهد شد تا سرانجام به فهم معنای هنر از این طریق نائل شویم که آن نیز مفهومی متفاوت با هنرهای زیبا در اصطلاح امروزی دارد.