هدفِ اصلی این مقاله دستیابی به تبیینی نو از چیستی هنرِ مجسمه و جایگاهِ آن در میانِ هنرها از راهِ بازیابی و بررسی اهمیتِ کمابیش مغفول مانده حسِ لمس در تجربه این هنر است. این موضوع نزدِ یوهان گوتفریت هردر، فیلسوفِ آلمانی سده هجـدهمِ میلادی، با تمرکز بر ادعـای کانونی او در رساله مجسمه: دریافتهایی درباره فرم و ریخت از رؤیای صورتبخشِ پیگمالیون پی گرفته میشود؛ در آن رساله هردر پای میفشارد که مجسمه اولاً و اساساً هنری است لمسی و درست از همین رو از اهمیتی ممتاز در میانِ هنرها برخوردار است. در پژوهشِ حاضر پس از ارائه گزارشی کوتاه از پیشینه بحث درباره سنجشِ هنرها نسبت به هم در سده هجدهمِ میلادی و کاوشِ موضعِ هردر در نسبت با این پیشینه، چنین تبیین میگردد که او با پیش نهادنِ مفهومِ نیرو به منزله معیارِ اصلی سنجشِ هنرها و همخوان دانستنِ حسِ لمسِ ما با نیروی مبهمِ هستی، مجسمه را هنری برخوردار از توانِ بنیادین برای به چنگ آوردنِ این نیرو قلمداد میکند.