از کنشهای غالب شخصیتهای آثار ساموئل بکت «مرگپیشگی» یا «مرگباوری» است. آنها یا در انتظار مرگ هستند و یا خودکشی میکنند. این شخصیتها که از ادامه زندگی در جامعه مدرن دلسرد و مایوس گشتهاند، برای رهایی از بحران عمیق زندگی، مرگ را ترجیح دادهاند. توجه به مرگ از عصر تراژدیهای یونان باستان تا به امروز، بنمایه آثار بسیاری از نویسندگان، شعرا و فلاسفه بوده است. از جمله آنها میتوان به مولوی شاعر، فیلسوف و عارف نام آشنای ایرانی اشاره داشت. با استفاده از نظام فکری مولوی در خصوص مرگ، ابتدا این مسئله مورد بررسی قرار خواهد گرفت سپس مرگباوری در در دو فرهنگ شرق و غرب ارزیابی شده و روشن خواهد شد مرگ باوری در آثار بکت چه کنش و ماهیتی دارد؟ دلیل خودکشی و مرگباوری شخصیتهای آثار بکت چیست؟ آیا قصد بکت ترویج مرگ و نیستی است یا وی هدفی سازندهتر را در زندگی بشر دنبال میکند؟ مسلما توجه به یافتهها و باورهای مخاطب در ایران از جمله تأثیری که شخصیتهایی چون مولانا در نظم فکری مردم ایران دارند ـ میتواند به درک عمیق آثار بکت در فرهنگ نمایش ایران منجر شود. بر این اساس روش تحقیق این پژوهش تحلیلی ـ توصیفی خواهد بود.