به دنبال تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در میانه دهه هفتاد، هنرمندان جوان در پی خواستههای اجتماعی و فرهنگی تازه به خلق آثاری پرداختند که در آنها رویکردی انتقادی نسبت به مسائل جامعه داشتند. در چنین عرصهای، موضوع و مضمون آثار به سمت واقعگرایی بیشتری پیش رفت و نقاشی واقعگرای اجتماعی در هنر ایران دوباره شکل گرفت. اغلب این نقاشیها نشان میدهد که سوژه انسانی با تردید و بازاندیشی در باورها و ارزشهای اجتماعی القاشده به وی و واپس زدن آنها از سوژگی خارج و دچار فروپاشی میشود. از این رو در پژوهش حاضر، با هدف بهرهمندی از مفهوم «ناکنشگری» در رویکرد نشانه ـ معناشناسی به تحلیل فرایند فروپاشی سوژه در آثار نقاشی واقعگرای ایران در دهه هشتاد و دهه نود، پرداخته شده است. این پژوهش به شیوه توصیفی ـ تحلیلی و تحلیل آثار با استفاده از رویکرد نشانه ـ معناشناسی گفتمانی مکتب پاریس انجام شده است. بر این اساس، رابطه بین سطح بیان و سطح محتوا در شکلگیری «ناکنشگری اجتماعی» آثار نقاشی واقعگرای ایرانِ دو دهه اخیر و چگونگی تولید معنا بررسی شده است و نظامهای گفتمانی دیداری در تبیین ناکنشگری اجتماعی در نقاشیها، مورد تحلیل قرار گرفتهاند. یافتهها حاکی از آن است که در این آثار، هنرمند با تضعیف گفتمان کنشی از طریق فرایند حذف حضور کنشی سوژه و راهبردهای نشانه ـ معناشناختی دیداری از قبیل هنجارگریزی، خودکارگی سوژه، سوژه ناآگاه، بهحاشیه ـ راندگی و تهدید سوژه، جایگاه کنشگران گفتمان هنری را تقلیل داده است؛ تا جایی که حضور ناکنشگر گفتمانی برجسته و سوژه دچار فروپاشی شده است. همچنین هنرمند با نشان دادن وضعیت فشارهای و عاطفی سوژه در نظام گفتمانی ادراکی ـ حسی از طریق تمهیدات بصری همچون تاریکی، چروکیدگی، زخمخوردگی و غیره به نظام گفتمانی شَوشی اضطراب و تشویش دست مییابد که به تبیین ناکنشگری منجر میشود.