۶ نتیجه برای عرفان
محمدرضا ابوالقاسمی،
دوره ۴، شماره ۱۷ - ( ۱۰-۱۳۹۴ )
چکیده
نوشتههای فراوانی درباره نگارگری ایرانی در دست است که عموماً برای تبیین زیباشناسی این هنر به آموزههای عرفانی و بهویژه عالم خیال یا عالم مثال استناد کردهاند. برخی از مهمترین نظریهپردازان این حوزه (کربن، بورکهارت، شوؤان، نصر و رینگنبرِگ) با تکیه بر آراء ابن عربی کوشیدهاند ثابت کنند که زیباشناسیِ نگارگری ایرانی برخاسته از آموزه عرفانی «عالم خیال » است. مسأله محوری این مقاله مبتنی است بر اینکه پیوند زدن مفاهیم متافیزیکی عالم خیال به زیباشناسی نگارگری مبنای نظری و روششناختی مستحکمی ندارد. زیرا اولاً ابن عربی و سایر پیروانش از طرح آموزه عالم خیال هدفی هستیشناختی (مراتب وجود) و معرفتشناختی (معرفتالله) را دنبال میکردهاند. ثانیاً، شواهد و قراین چندانی در دست نیست که ثابت کند نگارگران و نقاشان الزاماً با تعالیم عرفانی ابن عربی آشنا بوده یا بدان گرایش داشتهاند. ثالثاً، بنابر دیدگاههای عرفانی، شهود عالم خیال شروطی دارد و صرفاً عارف واصل و حکیم کامل قادر است در آن سیر و سیاحت کند. بنابراین، تصوّر اینکه نگارگران همگی به چنین مراتبی دست یافتهاند دور از ذهن به نظر میرسد و شواهد چندانی هم برای اثبات آن در دست نیست. در مقابل، کوشیدهایم نشان دهیم که با رجوع به خود آثار نگارگری بهتر مینوان به وجوه زیباشناختی آنها پی برد.
گلنار علیبابایی، خشایار قاضیزاده،
دوره ۸، شماره ۳۲ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده
از مهمترین موارد در بیان هنرمندانه یک اثر هنری، شکل پنهانی زیرساخت آن بهشمار میآید. این نقش به خصوص در هنر نگارگری ایرانی قابل تأمل است. بیان نمادین و هنرمندانه در آثار دوره صفوی به صورتی انتظام یافته در نگارههای بسیاری متجلی شده است. ازجمله نگارههایی که در مکتب تبریز دوم به تصویر کشیده شد، نگاره مستی لاهوتی و ناسوتی به قلم سلطان محمد، دارای لایههای پنهان معنایی و نمادین بسیار است. پژوهش حاضر با هدف تبیین معانی عرفانی در شکل و ساختار نگاره مورد نظر و ارتباط آن با کل مجموعه درپی پاسخ به این سوال است: وجوه عرفانی چگونه در ساختار و ترکیببندی نگاره بازتاب یافته است؟ یافتههای موجود بهروش توصیفی- تحلیلی و روش جمعآوری دادهها بهصورت کتابخانهای انجام پذیرفته است. نتایج حاکی از آن است که روند شکلگیری نگاره با ساختاری انتظام یافته، حاوی نگرشی روحانی و جلوههای مختلف عرفانی است که در قالب تصاویر مبین اصل کثرت در عین وحدت است.
حافظ زینی اصلانی،
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۹ )
چکیده
آستانگی مفهومی است که ویکتور ترنر در حوزه انسانشناسی مطرح کرده است. به باور وی اسطورهها پدیدههای آستانهای هستند و بهطور معمول در زمانها و مکانهای مابینی قرار میگیرند. بیل ویولا، هنرمند ویدئویی است که در آثار خویش با بیانی نمادین به بازنمایی دوگانههای بنیادین پرداخته است. سؤالاتی که این پژوهش سعی در جواب دادن بدانها دارد بدین شرح است که: رابطه میان کهنالگو و آستانگی در چیست؟ نسبت میان آثار ویولا و عرفان اسلامی و مفهوم آستانگی چگونه قابل تبیین است؟ در تحقیق پیش رو سعی بر آن شده است که ابتدا به تبیین نظریه آستانگی و ارتباط آن با کهن الگو پرداخته شود، سپس به تحلیل و تطبیق پنج ویدئوآرت از ویولا بر مبنای نقد اسطورهای و تأکید بر نظریه آستانگی اهتمام ورزیده شود. مقاله به روش توصیفی، تحلیلی صورت گرفته و شیوه جمعآوری اطلاعات کتابخانهای است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که بیل ویولا با آشنایی به عرفان اسلامی و مسیحی و متأثر از خاطرات کودکی خویش به خلق آثاری ویدئویی پرداخته است که میتوان آنها را همراستا با مفهوم آستانگی و کهنالگوها برشمرد ویدئوهایی که دارای وضعیت تعلیق روانشاختی و بینابینی هستند و مخاطب را در جهت نیل به این امر سوق میدهند.
یعقوب آژند، بهمن نامورمطلق، ساحل عرفانمنش،
دوره ۹، شماره ۳۷ - ( ۱۱-۱۳۹۹ )
چکیده
قالیچه محرابی، مجموعهای غنی از هنرهای ایرانی است. در این مجموعه قالیچههای نفیسی موجود است که با آمن الرسول آغاز شده و در زیر پیشانی محراب به کتیبه «الله اکبراً کبیرا» ختم میگردد. از ویژگی این متن کلامی آن است که بهصورت وارونه بافته شده است. بنابراین با توجه به ساختار دقیق هندسی قالیچه، و زربفت بودن آن به نظر میرسد در این ازدحام آیات، وارونگی کتیبه و همنشینی نقشمایههای گیاهی معنایی نهفته باشد. بنابراین سؤال این است: دستیابی به معنای نهفته در لایههای زیرین این متن چگونه میسر میگردد؟ برای رسیدن به پاسخی مناسب باید معنای پنهان در لایههای مختلف آشکار گردد. بنابراین با روش توصیفی- تحلیلی و با شیوه آیکونولوژی پانوفسکی، معنا از برایند لایههای مختلف متن حاصل میگردد و از طریق زنجیره به هم پیوسته معانی، میتوان به این مهم دست یافت که هنرمندِ طراح، آگاهانه یا ناآگاهانه اثری خلق کرده که بیانگر سیر و سلوک نمازگزار باشد.
نجمه دستغیب، فاطمه کاتب،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( ۹-۱۴۰۰ )
چکیده
کیمیاگری حکمتی کهن بوده که علاوه بر پیوند با علوم مختلف، با دین و عرفان نیز ارتباط داشته است. در اسلام بسیاری از اذکار و اعمال مرتبط با عرفان از کیمیا نشأت گرفته و عرفان نیز متقابلاً تأثیر زیادی بر روند گسترش کیمیا بین مسلمانان داشته است. کیمیاگری در ماهیت با عرفان اسلامی هماهنگ است؛ زیرا از سرچشمهای قدسی نشأت میگیرد. بُعد روحانی همواره ارجح بر ابعاد مادی و ملموس کیمیاگری و رکن اصلی آن محسوب میگردد که در صورت حذف، مقام کیمیا به جایگاهی پایینتر در بین انواع علوم غریبه نزول مییابد و دیگر کیمیا نخواهد بود. با توجه به اینکه عرفان در شاکله هنر اسلامی سهیم بوده، امکان تشابه و تناظر نمادهای کیمیاگری در هنر اسلامی وجود دارد؛ بنابراین شناخت نمادهای کیمیاگری و چگونگی تجلی آنها در هنر اسلامی حائز اهمیت است. اینکه نمادهای کیمیاگری چه ویژگیهایی دارند و چه تأثیری بر هنر اسلامی داشتهاند، سؤال این پژوهش و دستیابی به نحوه تجلی این نمادها در هنر اسلامی، هدف این پژوهش است. در این پژوهش که به شیوه توصیفی- تحلیلی و با تأکید بر رویکرد سنتگرایانه و کلیتگرا انجام گرفته، نمادهای کیمیاگری مرتبتبندی شده و با اصول هنر و عرفان اسلامی مقایسه شدهاند. درنهایت این نتیجه بهدست آمد که نمادهای کیمیاگری با مفاهیم عرفانی که شکلدهنده مهمترین ویژگیهای هنر اسلامی هستند، متناظر و هماهنگ هستند. قواعدی چون نگرش توحیدی، حرکت دایرهوار و حلزونی نقوش، اهمیت کمال بهعنوان هدف غایی، انعکاس عالم اکبر در عالم اصغر بهعنوان اصول مشترک میان هنر و عرفان اسلامی و کیمیاگری هستند. این نکته، با توجه به قدمت بیشتر کیمیا، تأثیر کیمیا را بر هنر اسلامی نشان میدهد.
علی خاکسار، طاها صنیعزاده،
دوره ۱۲، شماره ۴۹ - ( ۱۱-۱۴۰۲ )
چکیده
چگونگی ارتباط و برهمکنش میان هنر اسلامی با عرفان و تصوّف، یکی از مسائل مناقشهانگیز میان پژوهشگران، در سالهای اخیر، بوده است. از یک سو سنّتگرایان، در پسِ صور و اقسام گوناگون هنر اسلامی، معانی عرفانی و ذاتگرایانه یافته و این ارتباط را جوهری و متافیزیک دانستهاند؛ از سویی دیگر، پژوهشگرانِ منتقد، با مردود شمردن این دیدگاه به دلیل فقدان توجه به واقعیات تاریخی، بعضاً بهکلی منکر هرگونه ارتباط میان هنر اسلامی با عرفان شدهاند. از این رو، با توجه به ضرورت رویکرد تاریخی و اجتماعی به مسئله و نیز وجود دلایل متعدد از ارتباط هنر اسلامی و هنرمندان آن با تصوّف، هر دو دیدگاه نیازمند بازنگری است. در این راستا، هدف این پژوهش ارائۀ رویکردی مستدل بر مبنای واقعیات در تبیین رابطۀ هنر اسلامی با عرفان و طرح نگرشی جدید در این حوزه است. بنابراین، پرسش و مسئلۀ بنیادین پژوهش حاضر آن است که با مبنا قراردادن هنرمند، بهعنوان مؤلفهای محسوس و عامل اصلی آفرینش هنری، چه دلایل و انگیزههایی سبب گرویدن هنرمندان ایرانی به تصوّف و خلق آثار مرتبط با عرفان شده است. بدین منظور، در این پژوهش، با رویکردی تاریخی، بر بنیان تحقیقی کیفی و با بهرهمندی از روشهای پژوهشی توصیفی-تحلیلی، مسئلۀ تحقیق واکاوی و دادههای بهدستآمده به شیوۀ استقرایی تحلیل شده است. بر این اساس، نتایج پژوهش بر آن اذعان دارد که تمایل برخی هنرمندان ایرانی به عرفان و تصوّف در دوگانۀ میان شریعت و طریقت، امری مسلّم بوده است و اشتراک ذاتی هنر و عرفان، ممنوعیتهای شرعی علما بر برخی اقسام هنر، هنرپروری اهل تصوّف، الگوبرداری از آموزههای عرفانی در خلق آثار هنری، تأثیر حاکمان و ثروتمندان متصوّف بر خلق آثار هنری با مضامین عرفانی و نقش ناملایمات سیاسی و اجتماعی در تمایل مردمان به اهل طریقت، شش انگیزۀ اساسی هنرمندان ایرانی در تمایل به عقاید عرفانی و صوفیانه است.