شرح صحنه، یکی از ویژگیهای منحصر به فرد درام است که از زمانهای دور تاکنون، اگر چه گاه به صورتی بسیار مختصر، همواره بخشی از متن نمایشی بوده است. توضیحات صحنه (یا به بیان مایکل ایزاکاروف، دیداسکالیا) در نمایشنامههای مدرن، کاربرد پیچیدهتری یافتهاند و علاوه بر ذکر نکات فنی، در خلق تصاویری غنیتر از شخصیتها و ویژگیهای آنها، انتقال بهتر و دقیقتر طرح داستانی، نشان دادن تحولات موجود در هر صحنه، و ... به نمایشنامهنویس کمک میکنند. توضیحات صحنه، همچنین بدل به شگردهایی هنری شدهاند که وجود صحنه افزار، ژست و حرکت، موسیقی، و نورپردازهای نمادینتر را ایجاب میکنند.
امروزه، کارکرد شرح صحنه در متون نمایشی تا بدان جا متحول شده است که نمایشنامهنویسان، اغلب برای این بخش از نمایشنامه، ارزشی همسنگ دیالوگ قایل بوده، با همان تفصیل و جزئیات بدان میپردازند. از جمله نمایشنامهنویسان نوگرایی که به شکلی وسیع و متنوع از توضیحات صحنه برای ابلاغ پیام و دیدگاه خود به مخاطب استفاده میکرد و به رعایت دقیق این توضیحات در اجرای نمایشنامههای خود تأکید داشت، تنسی ویلیامز بود. او که علاوه بر نگارش آثار بلند، یکی از نویسندگان ماندگار و پرکار در ژانر نمایشنامه تکپردهای و کوتاه بود، در این نمایشنامهها نیز، همچون آثار بلند خویش، به توضیحات صحنه توجهی ویژه داشت و در نگارش آنها، از تجارب و اطلاعات هنری اش در سایر حوزهها (نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، عکاسی، و سینما) بهره میگرفت. مقاله حاضر در پی آن است تا شیوه استفاده تنسی ویلیامز از شرح صحنه را بر مبنای تحلیلی ترامتنی مورد بررسی قرار داده و چگونگی استفاده این نمایشنامهنویس را از شرح صحنه معرفی کند و از این طریق اهمیت استفاده از شرح صحنه را ـ که اغلب مورد غفلت نمایشنامهنویسان قرار میگیرد ـ مورد توجه و تأکید قرار دهد.