هر اثر هنری در بستر زمانی و مکانی خاصی از سوی مخاطبان دریافت و فهم می شود و گاهی مورد نقد و تفسیر قرار می گیرد.
رویکردها و روش های مختلفی در تفسیر اثر هنری طرح شده و درباره آن بحث کرده اند؛ از هرمنوتیک و نشانه شناسی گرفته تا
روش های تأویل فلسفی و عرفانی. در تفسیر اثر هنری مؤلفه هایی چون زمان و مکان و آگاهی از تاریخ و هنر و متن اثر دخالت دارند.
در این میان، پیشفرض های فکری، فلسفی، فرهنگی، تاریخی و ... مفسّر نقش تعیین کننده ای در نوع نگاه مفسّر خواهد داشت.
هرچند مفسّر اثر هنری با اثر عینی ملموس و قابل تجربه ای روبه روست،نوع رهیافت و برداشت وی از لایه های ظاهری و
باطنی اثر ارتباط مستقیمی با تصورات و پیش فرض ها و پیش فهم های او دارد و فهم و تفسیر وی را در رابط های بینامتنی با متون
از پیش تجربه شده قرار می دهد.
سؤال اصلی این مقاله آن است که آیا ورود و تأثیر چنین پیش فرض ها و تعلقاتی در تفسیر اثر هنری معتبر و مقبول است یا
به نوعی تمامیت پنداری و جزمیّت می انجامد.
برای پاسخ به پرسش بالا نمونه هایی از باورهای پیش بینی و پیش فرض ها را در تفسیر اثر هنری بررسی می کنیم:
۱. پیش فرض و باور فیثاغورس موسیقی کیهانی موجود در افلاک، که الهام بخش هنرمندان و موسیقی دانان است، در
دسته بندی و تفسیر آثار موسیقی نقش مؤثری داشته است. افلاطون، فلوطین، بوئتیوس و زرتشت و مانی و عرفا و شعرای
مسلمان، به ویژه مولانا، چنین باوری را در تفسیر موسیقی داشته اند.
۲. آموزه های فلسفی از پیش فرض هایِ مهم تفسیر و تأویل مظاهر عالم، به طور عام، و امور زیبا و آثار و مصنوعات هنری، به
طور خاص، بوده است. تأیید و اثبات و یا طرد و بطلان این آموزه ها، تفاسیر و نقدهای ادبی و هنری مبتنی بر آن ها را نیز تأیید، رد،
و یا تشکیک می کند؛ هم چون تفسیرهای عرفانی و مثلاً وحدت وجودی ای که از آثار معماری و تزیینات آن صورت گرفته است.
بر این اساس، با بررسی و واکاوی و تحلیل پیش فرض ها و باورهای پیش رویکرد تفسیری و تعلقات و مقبولات مفسّر، می توان
به پاسخ پرسش این مقاله دست یافت که دلالت های تفسیری و تأویلی زمینه ای برای تمامیت پنداری و جزمیّت نیست، گاهی
تغییر و اصلاح و نقد پیش فرض ها تفسیر و تأویل های دیگرگونه ای را به دست خواهد داد.