لیلا امینی، علی مرادخانی، جلالالدین سلطانکاشفی، محمد شکری،
دوره ۱۱، شماره ۴۳ - ( تابستان ۱۴۰۱ )
چکیده
زیباییشناسی زندگی روزمره یکی از شاخههای دانش زیباییشناسی است. تا قرن بیستم زیباییشناسی کلاسیک معطوف به موضوع آثار هنرهای تجسمی و کمتر متوجه بسترِ شکلگیری اقسام هنرهای زیبا در بافتار تجربه زندگی روزانه انسان و طبیعت بود. طی چند دهه اخیر جنبشی پدید آمد که با پرهیز از آن رویکرد یکسونگرِ هنرمحور، سعی کرد پیوندی نزدیک میان تجربه هنرهای زیبا با تجربه سایر عرصههای زندگی روزمره ایجاد کند. همین امر موجب پیدایش رشته مطالعاتی جدید با عنوان زیباییشناسی زندگی روزمره شد. جان دیویی، فیلسوف پراگماتیست، در کتاب هنر بهمثابه تجربه به تبیین آرای خود در باب مفهوم تجربه زیباییشناسی زندگی روزمره پرداخت. هدف اصلی مقاله یافتن چیستی زیبایی زندگی روزمره براساس آرای جان دیویی است. از این روی، پس از بررسی مفاهیم و نظریههای مختلف در باب زیباییشناسی زندگی روزمره به بررسی دو نمونه تحلیلی زیباییشناسی زندگی روزمره در هنر معماری خانههای سنتی ایرانی(خانه ملاباشی اصفهان) و هنر شعر(سهراب سپهری) پرداخته میشود. نتیجه اینکه زیباییشناسی زندگی روزمره همان «زیباییشناسی آنِ حضور» است که در مواجهه با هر چیزی اعم از زیبا و نازیبا موجب تغییر نوع حضور انسان در زیستجهانی نو با الگویی هاپتیکی میشود. گردآوری مقاله حاضر به صورت فیشبرداری از منابع کتابخانهای و سایتهای معتبر اینترنتی و روش تحقیق به شیوه توصیفی ـ تحلیلی است.
سحرناز برنگی، دکتر علی مرادخانی، دکتر یحیی قائدی،
دوره ۱۳، شماره ۵۰ - ( بهار ۱۴۰۳ )
چکیده
مقالۀ حاضر بر آن است که از رویکردهای معطوف به حوزۀ فلسفیِ آموزش موسیقی، دو رویکرد زیباشناختی و عملگرایی را مورد تحلیل قرار دهد. عملگرایان نشان میدهند موسیقی چگونه با پارادایم علمی و کنشهای فرهنگی- اجتماعی، همراه میشود؛ از سویی، آموزش موسیقی به دنبال بالابردنِ تواناییِ ادراک، تجربه و ارزیابیِکیفیات زیباشناسانه نیز هست. این امر، بیمدد رویکرد زیباشناختی میسر نخواهد شد. پرسش پژوهش آن است که ادراک زیباشناسانه از موسیقی و تلقیِ آن در مقامِ کنش اجتماعی، بیشتر با هم توافق و سازگاری دارند یا دو نگرشِ کاملا مقابل و مغایرند؟ شیوۀ گردآوری اطلاعات،کتابخانهای و با کاربرد ادبیاتِ دو رویکرد مذکور از اواسط ۱۹۵۰ میلادی به بعد بوده است. روش پژوهش،کیفی، از نوع توصیفی-تحلیلی است؛ به این منظور، ابتدا نظریههای دو رویکرد مد نظر قرار گرفت تا بتواند با توجه به نگرش سلبی و ایجابی هر یک از آنها و گذر از دوقطبینگری، به بازسازیِ رویکرد زیباشناختی دست یابد. در این بازسازی، مقاله به ابزار، روش و محتوای فلسفیِ آموزش موسیقی تکیه داشت که بر بنیاد نظریههای دو رویکرد مذکور، ارائه شد. نتایج پژوهش نشان داد اگر تجربۀ زیباشناسانه در موسیقی را بیشتر به مثابه عمل آفرینش معنا در نظر بگیریم تا تأملات درونی، موسیقی دیگر ابژهای مستقل با معنای ذاتی نیست و نیاز به ترک رویکرد زیباشناختی به شیوۀ عملگرایی نخواهد بود. تجربۀ زیباشناسانه در بازسازیِ رویکرد زیباشناختی، به شیوۀ تعامل فرد با ابژۀ زیباشناسانه و چگونگیِ رفتار با آن بازمیگردد که به آموزش فرهنگی نیازمند است. آموزش مدرن بر آن است که هر کودک باید فرصتِ گسترش تواناییهای خود برای مشاهده، تجربه، ارزیابی و آفرینش امر زیبا را داشته باشد. این مهم، با طراحیِ آموزش موسیقی با کاربرد هر دو رویکرد بدست میآید.