۷ نتیجه برای علیا
حسین عظیمی، مسعود علیا،
دوره ۳، شماره ۱۳ - ( زمستان ۱۳۹۳ )
چکیده
دیگری و دیگربودگی در زمره دغدغههای اصلی باختین در آثار اوست، اما آنچه به کار او، در این زمینه، رنگ و بوی خاصی
میبخشد پیگیری این مضمون در متون و جستجوی «حیث متنی» دیگری است. در این مقاله تلاش شده است ضمن واگشایی
تلقی فلسفی باختین از دیگربودگی و نسبت خود و دیگری در جهان، جوانب گوناگون حضور دیگری در متن مورد بررسی
قرار گیرد. اندیشه اصلی مقاله آن است که اگرچه باختین برخی متون را گفتگوگرایانه و برخی دیگر را تک گوییگرایانه
میخواند، از اشارات و مباحث او در این زمینه چنین برمیآید که در هر متنی درجهای از کشاکش و تنش میان گفتگو و تکگویی
وجود دارد. به عبارت دیگر، نه متون گفتگویی عاری از هرگونه عنصر تکگویانهاند و نه متون تکگویانه خالی از هر نوع عنصر
گفتگویی هستند. بنابراین، آنچه دست های از متون را تکگویانه و دستهای دیگر را گفتگویی میسازد، غلبه یکی از عناصر یاد شده
است نه حضور یا فقدان مطلق آنها.
مونا فاضلی، مسعود علیا،
دوره ۴، شماره ۱۶ - ( پائیز ۱۳۹۴ )
چکیده
در این مقاله میکوشیم به دو پرسش اصلی در خصوص نظریۀ ذوق کانت پاسخ دهیم: نخست اینکه، با توجه به وجود توأمانِ عناصر سوبژکتیو و بیناسوبژکتیو در نظریۀ ذوق کانت، او چه نسبتی میان حیث سوبژکتیو و حیث بیناسوبژکتیو حکم ذوقی برقرار میکند؟ برای پاسخ به این پرسش، در بخش اول، ضمن بررسی ویژگیهای منطقی حکم ذوقی نشان میدهیم که این حکم، از نظر کانت، از سویی، نوعی حکم استتیکی است که صدور آن در آزادی و خودآیینی کامل سوژه صورت میگیرد و از سوی دیگر، نوع خاصی از اعتبار کلی را در محتوای خود دارد. این نوع خاص از اعتبار کلی، از آن جا که صرفا بر ساختارهای استعلایی و مشترک میان تمام سوژههای حکمکننده استوار است، حیثی بیناسوبژکتیو نیز دارد که کانت آن را به نامهای کلیت سوبژکتیو، کلیت استتیکی و اعتبار همگانی میخواند. دوم اینکه کانت چگونه میان حیث سوبژکتیو و حیث بیناسوبژکتیو حکم ذوقی نسبت برقرار میکند؟ برای پاسخ به این پرسش، در بخش دوم مدلل میکنیم که کانت، اگرچه قائل به سوبژکتیو بودن حکم ذوقی است اما این سوبژکتیویته را از نوعی خاص میداند که بیناسوبژکتیویته، وجه دیگر آن است. برای این منظور ابتدا سعی میکنیم معنای سوبژکتیویتۀ خاص حکم ذوقی را شرح دهیم و سپس وجه بیناسوبژکتیو این معنای خاص را روشن کنیم. در آخر نیز نشان میدهیم که کانت بر مبنای اعتبار بیناسوبژکتیوی که در احکام ذوقی مییابد، قوۀ ذوق را قابلیتی برای همدلی میان سوژهها و بیرون کشیدن آنها از انزوا میداند.
محسن کرمی، مالک حسینی، مسعود علیا،
دوره ۵، شماره ۱۹ - ( تابستان ۱۳۹۵ )
چکیده
چنانکه بسیار گفتهاند، «نقد اخلاقی هنر» دیرپاترین مبحث در فلسفه هنر بوده است؛ امّا در این مبحث دراز دامان دو مسأله عمده را باید از هم تمیز داد: نخست امکان نقد اخلاقی آثار هنری است، و دیگری ربط چنین نقدی به ارزش زیباییشناختی آثار هنری. به عبارت دیگر، مسأله اوّل این است که آیا میتوانیم (یعنی معقول هست که) از منظر اخلاق به نقد اخلاقی آثار هنری دست یازیم یا نه، حال آنکه مسأله دوم عبارت از این است که آیا نقد اخلاقی اثر هنری ربطی به نقد زیباییشناختی آن دارد یا نه. موضوع این جستار، امّا، تنها مسأله نخست است. برای تحقّق این امر، نخست استدلالهای مخالفان امکان نقد اخلاقی هنر را به سه دسته وجودشناختی، معرفتشناختی، و روششناختی تقسیم کردیم و، آنگاه، کوشیدیم با گردآوردن موافقان امکان چنین نقدی، از اخلاقگرایان ریشهنگر گرفته تا خودآیینیگرایان معتدل و حتّی «اخلاقستیزان»، در مقام پاسخگویی بربیاییم و نشان دهیم که میتوان به نحوی موجّه به نقد اخلاقی آثار هنری پرداخت.
مسعود علیا،
دوره ۵، شماره ۲۱ - ( زمستان ۱۳۹۵ )
چکیده
از جمله مسائل اساسی زیباییشناسی طبیعت، که یکی از شاخههای اصلی زیباییشناسی فلسفی است، چگونگی تجربه زیباییشناسانه طبیعت یا، به بیان دقیقتر، چند و چون ارجشناسی زیباییشناسانه آن است. در این زمینه، الگوهایی پیشنهاد شده است که خواه در مقام توصیف خواه در مقام توصیه این تجربه یا ارجشناسی را مشروط به شروطی دانستهاند و از منظر مطلوب خویش ویژگیهایی برای آن برشمردهاند. در این مقاله، پس از به دست دادن فهرستی اجمالی از الگوهای طرح شده، یکی از مهمترین الگوها، یعنی الگوی مبتنی بر اثر هنری یا الگوی هنرمحور، موضوع کندوکاو قرار میگیرد ـ الگویی که ارجشناسی زیباییشناسانه طبیعت را بر پایه ارجشناسی هنر، به ویژه هنرهای دیداری و بالاخص نقاشی، قرار میدهد. پرسش این است که الگوی مورد نظر تا چه اندازه میتواند حق مطلب را در ارجشناسی زیباییشناسانه طبیعت از آن حیث که طبیعت است ادا کند. در پاسخ نشان داده خواهد شد که دست کم به پنج دلیل مهم، این الگو نمیتواند الگویی بسنده در ارجشناسی زیباییشناسانه طبیعت باشد و همه ویژگیهای آن را به چنگ آورد. در عین حال، با اشاره به داد و ستد بارآور هنر و طبیعت، مدلل خواهد شد که تأکید بر نابسندگی الگوی مبتنی بر اثر هنری به این معنا نیست که الگوی مورد بحث نمیتواند از جهاتی مهم به تجربه زیباییشناسانه ما از طبیعت غنا ببخشد و ابعادی از این تجربه را در پرتو خویش روشن کند که تنها از همین رهگذر چهره نشان میدهند.
محمدحسین خسروی، مسعود علیا،
دوره ۶، شماره ۲۴ - ( پائیز ۱۳۹۶ )
چکیده
این مقاله در پی آن است که خوانش پل ریکور، فیلسوف فرانسوی، از مفهوم میمسیس را، که در زمره مهمترین و بحثانگیزترین مفاهیم در تاریخ فلسفه هنر است، بررسی و تحلیل کند و به این پرسش اصلی پاسخ دهد که چگونه ریکور با آغازیدن از مفهوم ارسطویی میمسیس و با عطف نظر به مفاهیم همبسته با آن، یعنی موتوس و پراکسیس، دامنه دلالت این مفهوم را میگسترد و میمسیس را در نسبتی متقابل و بارآور با مفاهیم زمان و روایت قرار میدهد و معنای تازهای به عمل روایتگری میبخشد. بر این اساس، نشان داده خواهد شد که کار فلسفی ریکور در باب روایت، میتواند شیوهای نو برای اندیشیدن به این نسبت در پرتو پدیدارشناسی و هرمنوتیک فراهم کند.
این نوشتار، بر پایه روشی توصیفی-تحلیلی در دو بخش سامان یافته است. در بخش نخست، عناصر مهم شبکه مفهومیای که بافتار بحث ریکور درباره میمسیس را شکل میدهد، یعنی میمسیس ارسطویی، فهم روایی و زمان آگوستینی، برشمرده و تحلیل میشوند، و در بخش دوم آنچه ریکور از میمسیس مد نظر دارد در قالب سه دقیقه۱ آن، یعنی میمسیس ۱، میمسیس ۲ و میمسیس ۳، تشریح میگردد. در این میان، نشان خواهیم داد که این میمسیسهای سهگانه به ترتیب ناظر به پیشاپیکربندی، پیکربندی و بازپیکربندیِ حیطه عمل اند، و تلقی ریکور از میمسیس میتواند از طریق نسبتی که بین مفهوم ارسطویی میمسیس و مفاهیم پدیدارشناسانه زمان، زمانمندی و عمل برقرار میسازد، دلالتهای تازهای به این مفاهیم ببخشد.
مسعود علیا، گلنار نریمانی،
دوره ۷، شماره ۲۶ - ( بهار ۱۳۹۷ )
چکیده
نوشتار حاضر با تمرکز بر رساله پیشانقدی مشاهداتی درباره احساس امر والا و امر زیبا و تحلیل رویکرد، روش و ابزارهای مفهومی اصلی کانت در پی آن است تا روشن کند، اولاً کانت با پیشینیان و همعصران بریتانیایی و آلمانیاش در مسائل مربوط به زیباشناسی چه نسبتی داشته، ثانیاً اتخاذ رویکردی تجربی، پسینی و در عین حال تبویبی در تحلیل احساس امر والا و امر زیبا به چه شکل خاصی از نظریه زیباشناسی منتهی شده است. هدف ما آن است که نشان دهیم گرچه اندیشه کانت از دوره پیشانقدی به نقدی تحولاتی اساسی را از سر گذراند، برخی ایدههای مرکزی از همان دهه ۱۷۶۰ از دغدغههای اصلی فلسفیاش بودند. از رهگذر این نوشتار سعی کردهایم چهرهای دیگر از کانت را نشان دهیم: فیلسوفی که برای مخاطب عام هم مینویسد، منظری مبتنی بر تجربه و مشاهده دارد و سبکی آزاد. نهایتاً نتیجه بررسی چهار بخش رساله آن است که گرچه در بادی امر ظاهراً کانت هم مانند پیشینیانش به موضوعی زیباشناختی میپردازد، در بُن ملاحظات زیباشناختیاش دغدغه اصلی اخلاق و انسانشناسی نهفته است. فرضیه ما این است که اتخاذ سبکی آزاد در نوشتار، منظری تجربی و مشاهدتی و روشی مبتنی بر انسانشناسی باعث شده تا کانت بیش از نگارش رسالهای درباره زیباشناسی، رسالهای در اخلاق و انسانشناسی تجربی غنی از مشاهدات بنویسد و توجه خاصش به این دو موضوع را از منظری تجربی آشکار کند. با اثبات این فرضیه از رهگذر تفسیر متن نشان دادهایم که مشاهدات روایت چالش درونی کانت در جستجوی اصل اعلای اخلاق و نارضایتی او از ابتنای آن بر احساس و تلاشش برای برگذشتن از این سد یعنی کوشش برای یافتن اصول پیشین است.
پویا پورکسمایی، احمد نادعلیان، محسن مراثی،
دوره ۸، شماره ۳۱ - ( تابستان ۱۳۹۸ )
چکیده
دلوز هنر را مجموعهای از درکها و تأثیرها میداند که هدفشان رهایی مخاطب است از کلیشهها. پرفورمنسآرت نیز با رویکردش به مسائل اجتماعی در صدد بر هم زدن کلیشههاست. اما هدف این مقاله پرداختن به مفهوم زمان بهعنوان مؤلفهای اساسی در آثار پرفورمنسآرت است برای پاسخ به این پرسش: چه قابلیتی در رویکرد هنرمند به این مؤلفه برای بیان مسائل اجتماعی نهفته است؟
در این پژوهش کیفی که به روشی توصیفی- تحلیلی انجام یافته مشخص گردید، دلوز با تأثیر از اندیشه برگسون زمان را امری کیفی و دیرند را زمان حقیقی میداند که در شدن مدام است. با تحلیل آثار شناختهشده پرفورمنسآرت که بر مؤلفه زمان تأکید داشتهاند، به این نتیجه رسیدیم که هنرمند با قاببندی اثرش مخاطب را متوجه دیرند و امر گشوده حیات ساخته و از این طریق او را به بازاندیشی در امور استعلایی برساخته توسط رژیمهای حقیقت حاکم بر اجتماع فرا میخواند.