۶ نتیجه برای شایگانفر
علی مهدیپور، نادر شایگانفر،
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( پاییز ۱۳۹۹ )
چکیده
زیباییشناسی تجربه روزمره برساخته پارادیمی است که دوگانه هنرِفاخر/نازل را با توجه به هنر اکثریت/اقلیت تعریف نموده و قائم برتمایل طبقه متوسط شهری هنر اکثریت را بهعنوان هنرِ مردم در تقابل با هنرِ پیشرو قرارداده است. اساس این پژوهش برتأملاتی پیرامون امکان یافتن اصلی واحد بین هنر مردم و هنر پیشرو از یکسو و وضع انفکاک میان دوگانه هنرمردم/هنرعامه از دیگر سو، قراردارد. سویههای تأملی پژوهش حاضر از این قرارند: چگونه هنر مردمی از هنر عامّه منفک میشود، نسبت میان هنر مردمی و هنر آوانگارد چیست، هنرمند در بازتولید اینهمانی هنر مردم به منزله هنر عامّه چه نقشی دارد. لذا تأمل درباره سه محورِ بازشناسی تفاوتِ کیفی میان هنر عامّه و هنر توده، بازتعریف پیوستگی درونی هنر آوانگارد و هنر مردمی، و بررسی نقش هنرمند به منزله بر سازنده کالای هنری، صورت میپذیرد. روش کار این پژوهش انتقادی و از نوع توصیفی-تحلیلی است و گردآوری اطلاعات، براساس منابع کتابخانهای و اسناد مکتوب، همراه مطالعه آراء متفکران صورت گرفته و نتیجه پژوهش جدایی هنر مردمی از هنر عامه و اینهمانی هنر مردمی و هنر آوانگارد است.
میلاد حسننیا، نادر شایگانفر، رحمت امینی،
دوره ۱۰، شماره ۴۰ - ( پائیز ۱۴۰۰ )
چکیده
دیویی رسالت فلسفه را تحول اجتماعی میدانست و تحول موردنظر او بهوسیله آموزش صورت میپذیرد. بدیهی است دوران کلاس و مدرسه روزی به پایان میرسد اما از آنجا که رشد انسان توقفی ندارد تعلیم و تربیت نیز نباید محدود به برهه خاصی از زندگی باشد بلکه نفوذ نهادهای آموزشی اجتماعی باید همیشه جاری بوده و ادامه داشته باشد. اقدامات فرهنگی و هنری نظیر تئاترهای کاربردی ابزارهای آموزشی مفیدی هستند که بهرهگیری صحیح از آنها میتواند در رشد و تکامل اخلاقی و توانمندیهای اجتماعی شهروندان یک جامعه تأثیر قابلِتوجهی داشته باشند. آگوستو بوآل نیز که یکی از بزرگترین نظریهپردازان پیشروی تئاتر کاربردی محسوب میگردد، تئاتر شورایی را جهت رسیدن به نقطه شروع تغییر و دگرگونی زندگی پیشنهاد نمود. تئاتر مدنظر بوآل فرصتی برای افراد جامعه فراهم میکند تا خواستههای درونیشان را بیان کنند. در تئاتر شورایی موقعیتهایی مشابه واقعیت ساخته میشود و فرصت تمرین و تجربه زندگی به مخاطبان داده میشود، بدون آنکه آنان متحمل ضرر و زیان و فرصتسوزی شوند. پژوهش حاضر با استفاده از پژوهشهای بنیادی پیشین، در زمینه فلسفه زیباییشناختی و تربیتی دیویی و با روش توصیفی-تحلیلی بر آن است تا به این پرسش پاسخ دهد که چگونه میتوان با بهرهگیری از نظریات دیویی به تحکیم و مؤکدسازی تئاتر شورایی اقدام نمود و راهکارهایی برای افزایش کارکرد این گونه نمایشی ارائه کرد. در این مقاله پس از پرداختن به تئاتر شورایی، در بخشی ویژه بر تئاتر رنگینکمان آرزو تمرکز میشود و نشان داده خواهد شد که میتوان با ایجاد همدلی در میان تماشابازیگران و ترغیب به عمل بیانگر، سلامت روانی آنان را ارتقا داد.
جلال نصیری هانیس، نادر شایگانفر،
دوره ۱۱، شماره ۴۲ - ( بهار ۱۴۰۱ )
چکیده
فیلمهای سینمای رایج و رسمی، واقعیت فریبندهای را خلق کرده و از طریق تکنیکهای فنّی، و روایتی شیوه تولید معنا را از نظر پنهان میسازند؛ اما فرافیلمها ـ که اغلب داستان فرایند فیلمسازی یا زندگی فیلمساز را در جریان یکی از مراحل ساخت فیلم نشان میدهند ـ برخلاف آثار رایج سینما، به جای پنهان کردن ماهیت فیلمی خود به شیوههای گوناگون و با پرداختن به سختیها، مشکلات و لذتهای فیلمسازی، تخیلی یا تصنعی بودن خود را برجسته میکنند. فرافیلم، وقتی همه خوابیم، نیز همچون بسیاری از آثار خودبازتاب، با نگاه انتقادی شیوه تولید معنا در سینما را نشان میدهد. در این اثر، تفاوت دیدگاه دو طیف تهیهکننده ـ سرمایهگذار و کارگردان سبب ارائه دو رویکرد متفاوت نسبت به سینما شده است. در این پژوهش نسبت کنشگری این دو طیف بهمثابه «خود» با سینما، عوامل سینما و مخاطب در قالب «دیگری» براساس روش تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف بررسی میشود تا به نظم گفتمانی حاکم بر اثر در نسبت با دیگری دست یافت. بدین منظور، به ماجرا، شخصیتهای فیلم و تعامل آنها با هم و نقش کارکردها و تمهیدات خودبازتابی در ماجرا توجه شده است. نتیجه تحقیق حاکی از آن است که عوامل سینما از جانب کنشگران طیف اول با راهکارهای ابژهسازی، قدرتزدایی و فاصلهگذاری بازنمایی میشوند؛ این طیف به سینما بهمثابه کالا نگاه کرده و در تلاش برای قدرتزدایی از آن، بهعنوان یک زبان هنری و انتقادی، است. آنها مخاطب را چون مصرفکننده فرض کرده و جایگاه سوژگانی برای او قائل نیستند؛ اما تلاش برای همسخنی و احساس مسئولیت نسبت به عوامل سینما بر نگاه کارگردان حاکم بوده و سینما بهمثابه هنر و خلاقیت دغدغه اصلی اوست. در رابطه با مخاطب نیز کارگردان موفقیت فیلم را وابسته به باورپذیر بودن آن میداند. حاصل آنکه دو گفتمان متعارض «سوداگری» و «خلاقیت هنری» نظم گفتمانی این اثر را تشکیل میدهند. در گفتمان سوداگری، نگاه به دیگری در تأیید و بازتولید گفتمان حاکم است، درحالیکه گفتمان خلاقیت هنری در تلاش برای ساختاربندی جدیدی از نظم گفتمانی حاکم است.
محمدعلی عبدالمحمدی، نادر شایگانفر،
دوره ۱۱، شماره ۴۴ - ( پائيز ۱۴۰۱ )
چکیده
پیکرنگاری درباری از آخرین سبکهای نگارگری ایرانی است که بیش و کم میتوان آن را سبکی تلفیقشده از عناصر ایرانی و اروپایی دانست. این سبک با الهام از فرنگیسازی بهوجود آمد، اما در عصر قاجار تحولات مهمی را از سر گذارند؛ از جمله این تحولات گرایش به نوعی رئالیسم در بازنمایی پیکرهها بود. این پژوهش در تلاش است که به دو پرسش در پیرامون این گرایش پاسخ دهد: پرسش اول آنکه گرایش رئالیستی در پیکرنگاری درباری در ارتباط با چه نوع گفتمان اجتماعی به وجود آمد و پرسش دیگر اینکه پیامد آن در فرهنگ بصری ایران چه بوده است. برای همین منظور، ابتدا ویژگیهای اصلی پیکرنگاری درباری قبل و بعد از فتحعلیشاه شناسایی و چگونگی ایجاد این گرایش بهعنوان گسستی مهم در بازنمایی پیکرهها شرح داده شد؛ سپس با تکیه به اندیشههای میشل فوکو پیرامون مفهوم تکنیک قدرت، ارتباط این گرایش با گفتمان اجتماعی آن عصر تحلیل و پیامد این گسست در فرهنگ بصری ایران بررسی شد. پس از تحلیلهای انجامشده که به صورت کیفی و با روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی بوده است، این نتیجه حاصل شد که گسست پیکرنگاری درباری در بازنمایی فرم بدن و درون گفتمان وقایع نگاری صورت گرفته و از تصویر همچون نوشتار برای ثبت چیزها بهرهبرداری شده است؛ پیامد آن اینکه بهعنوان تکنیک قدرت ـ ثبت علاوه بر بازتولید این گفتمان در حوزه هنر، منطق وقایعنگارانه و رئالیستی را جانشین زبان استعاری در فرهنگ بصری میکند و بدین ترتیب راه برای جذب تکنیکهای عکاسی و نقاشی رئالیستی هموار میشود.
محسن سارباننژاد، نادر شایگانفر،
دوره ۱۲، شماره ۴۷ - ( تابستان ۱۴۰۲ )
چکیده
تأمّلاتِ دیوید هیوم در باب زیباشناسی و معیارِ ذوق و نیز فلسفه هنر جرج دیکی که در قالب نظریه نهادی هنر ارائه شده، هر دو بر خاستگاهی اجتماعی و جامعهشناختی استوارند. از دیدگاه هیوم ملاکِ صحت و اِتقانِ احکام زیباشناسانه، حُکمِ عامِ داورانی است که بنا به برائت از نقص در قوّه ذوق در همه شرایط صادق و صحیح است. نظریه نهادی هنر با عطفِ نظر به لزومِ بازتعریفِ مرزِ مُفارقِ هنر از ناهنر در میانه قرن بیستم ارائه شد. نظریهای که بر اساس آن، اعطای شأن هنر به شیئی مصنوع، از سوی شخص یا اشخاصی صورت میگیرد که به نیابت از عالَمِ هنر در مقام نهادی اجتماعی عمل میکنند و داوری ایشان در اعطای شأن به شیءِ مصنوع، در جهت ارزیابی یا ارجگذاری به مثابه اثر هنری نسبت به آرای دیگر، به دلیل ارتباط مستمر با عالَم هنر و سلامتِ قوّه ذوق، قبول عام یافته و واجد مرجعیت است. درنتیجه پرسش اصلی تحقیق این است که از طریق چه سازوکاری شرط لازم و کافی برای صحتِ احکامِ ذوقی و ارزشگذاری آثار هنری از یک سو، و تعریفِ هنر از طریقِ تمیزِ هنر از غیرِ هنر از سوی دیگر، از جانب «داوران حقیقی» و افراد «ذیصلاح» تأمین و تضمین میشود؟ این پژوهش که با استفاده از روش تطبیقی به انجام رسیده و دادههای آن به شیوه کتابخانهای گردآوری شده است، ابتدا به مطالعه مفهوم حُکمِ ذوقی میپردازد، سپس نسبتِ زیباشناسی هیوم و نظریه نهادی هنر را میسنجد.
نادر شایگانفر،
دوره ۱۲، شماره ۴۸ - ( پائیز ۱۴۰۲ )
چکیده
فیلم بنشیهای اینیشیرین اثر مارتین مکدونا (۱۹۷۰م) در قالب یک تراژدی-کمدی سیاه، تبدیل دوستی به دشمنیِ بیپایانِ دو دوست، هم-صحبت و همدم را نشان میدهد. پژوهش حاضر، این فرض را با خود دارد که دگردیسی دوستی به دشمنیِ به نمایش درآمده، بر بنیاد افتراق هستیشناختی اگزیستانسیالیستی استوار است و نمیتوان آن را تنها و صرفاً اختلالی مزاجی و اختلافی اجتماعی یا مؤلفههای دیگر از این دست دانست. لذا با این فرض، اندیشههای پدیدارشناسانۀ اگزیستانسیالیستی مارتین هایدگر (۱۹۷۶-۱۸۸۹ م) به مثابۀ روشی برای درک و فهم دلیل این پدیده، یعنی تبدیل دوستی به دشمنی، به عنوان نقطۀ اتکای این پژوهش قرار گرفته است. بر مبنای فرض مذکور با اتکا بر اینکه آن دو دوست در دو ساحت متفاوت زبان، یعنی گفتار و وراجی استقرار دارند، تلاش خواهد شد با ابتنای بر کتاب هستی و زمان، نحوۀ شفافیت اختلاف افقها که ابتدا برای یکی از دو دوست منکشف میشود، نشان داده شود و درنهایت پایان تراژیک آن مورد تأمل قرار گیرد و سعی میشود نشان داده شود که تباعد و افتراق هستیشناختی و نحوۀ زیستن متفاوت در ساحت زبان چگونه میتواند دوستی صمیمی را به آتش جنگ و خون ادامهدار مبدل سازد.