سدهها آثار هنری در درون حوزههایی متعین و مشخص همچون نقاشی و مجسمه تقسیمبندی میشدند، و هر یک از این
حوزهها به عنوان رسانهای خاص قلمرو خود را معین میکردند. اما، از دهه 1960م به بعد با کمرنگ شدن مرز هنر و ناهنر، و
همچنین با قوّت گرفتن احتمال در نظر گرفته شدن ابژۀ هنری همچون ابژهای روزمره، قلمرو رسانهها دچار دگرگونی شد. در این دوران، خاستگاه
«ابژه هنری/ روزمره» نه در خود ابژه بلکه در تجربه افراد جستجو میشود. بنابراین ابژه با تجربه شدن در گسترهای ادراکی میتواند ادراک زیباییشناختی را ممکن کند. با پرُرنگ شدن نقش ادراک و تجربه در هنر پست مدرن، آراء
پدیدارشناس فرانسوی موریس مرلو پونتی در این حوزه امکاناتی را در بطن بررسی رسانههای نوین هنری میگشاید. از میان
آراء وی، در این مقاله به بررسی نقش هم پیوندی حواس و بدن در ادراک و ارتباط آنها با رسانه هنری نوین پرداخته شده
است.