پژوهشکده هنر در " خانه هنرمندان" برگزار کرد:
"علیه تفسیر" اثر "سوزان سانتاگ" نقد و بررسی شد
در ادامه سلسله نشستهای تخصصی بررسی کتابهای منتشر شده در حوزه هنر معاصر، این بار در نشستی با همکاری پژوهشکده هنر و خانه هنرمندان، کتاب "علیه تفسیر" اثر "سوزان سانتاگ" با حضور مترجم کتاب و شماری از صاحبنظران، نقد و بررسی شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر در این نشست که عصر روز یکشنبه ششم دی ماه در سالن استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان با همکاری کمیته هنر معاصر پژوهشکده و معاونت پژوهشی خانه هنرمندان در ادامه سلسله نشستهای نقد و بررسی کتابهای روز هنر معاصر ایران و جهان با حضور علاقهمندان برگزار شد " مجید اخگر" مترجم کتاب به همراه " امیر نصری" و " فرشید آذرنگ" به تحلیل و بررسی کتاب " علیه تفسیر" اثر "سوزان سانتاگ" نویسنده و منتقد نام آشنای حوزه مطالعات هنر و فرهنگ از منظرهای مختلف پرداختند.
در ابتدا " مجید اخگر" مترجم اثر "سانتاگ" با بیان تاریخچهای از سیر تکوین و گسترش فضای نقد در اروپا از قرن هجدهم، شکلگیری نقد ادبی و هنری را از دل محافل و فضاهای عمومی و مطبوعات و تخصصیتر شدن تدریجی مباحث آنها عنوان کرد و در بیان ماهیت و معنای نقد گفت: نقد از همان ابتدای شکلگیری، گفتاری دورگه یا چندرگه بوده است: ارزشهای جمعی حاکم بر طبقه متوسط، ارزشهایی که در نقد مورد بحث قرار میگیرند. آنچه در خصوص علمی و تخصصی و خنثی بودن نقد گفتهاند فقط معطوف به "وجه زیبایی شناختی" نقد بوده و نقد همانطور که گفتهشد دورگه بوده و بسیاری از منتقدان بزرگ مثل بودلر و.... از قرن 18 به بعد به جنبههای اخلاقی نقد نیز توجه کردهاند. کتاب مورد بحث هم فضای تازهای برای اندیشیدن به این افقهای دیگر در نقد پیش روی خواننده و منتقد میگذارد.
پس از آن نوبت به " امیر نصری" پژوهشگر حوزه فلسفه هنر و استادیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی رسید که سخن را با ذکر اهمیت کتاب "سانتاگ" آغاز کرد و اظهار داشت: در تمام انتولوژیهایی که در باب نقد و نظریهپردازی هنر نو نوشته شده به نحوی به مقاله "علیه تفسیر" سانتاگ ارجاع داده میشود.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه: تمام کوشش نویسنده در این اثر آن است که بگوید به جای گشتن معنایی در پس یک اثر هنری باید ظاهر اثر را کشف کنیم به نقل قول سانتاگ از " اسکار وایلد" در آغاز مقاله خود اشاره کرد که باید در جستجوی معانی مرئی و آشکار اثر بود تا وجوه و معانی نامرئی آن. وی در ادامه خاطرنشان کرد: سانتاگ با آغاز سخن خود با این گفته وایلد، تلقی خاصی از تفسیر را مد نظر دارد که مبتنی بر محتوا و نسبتی است که با محتوای اثر هنری دارد. سانتاگ درصدد کنار نهادن این فرض است که هر اثری لزوماً در پی محتوایی است. ادعای او این است که اساساً محتوانگری، خطایی است که بواسطه تفسیر تداوم یافته است. وی آنگاه با بیان نقل قول سانتاگ از فریدریش نیچه در اراده معطوف به قدرت که: "هیچ واقعیتی در کار نیست و همه چیز، تفسیر است" به معنای مورد نظر سانتاگ از تفسیر پرداخت و گفت: باید ابتدا ببینیم این رویکرد برای تفسیر چه مؤلفههایی قائل است. کنش اولیه تفسیر این است که وقتی با یک اثر هنری مواجه میشویم در تفسیر اثر، کلیت آن را نمیبینیم بلکه مؤلفههایی را بیرون میکشیم. کنش دوم تفسیر آن است که ما در جریان و فرایند تفسیر داریم آن را " ترجمه" میکنیم. این یعنی اثر غیر از آنچه مرئی است میخواهد چیزی را آشکار کند. این منتقد و کارشناس هنری در ادامه مباحث خود با استناد به این جمله اسکار وایلد که: "راز اثر، معنای مرئی آن است نه نامرئی" به تقسیمبندی رویکردهای تفسیری پرداخت و گفت: رویکردهای تفسیری را میتوان بطور کلی اینگونه تقسیمبندی کرد: 1- تفسیر تحتاللفظی 2- تفسیر باطنی ( یا تمثیلی) و سانتاگ با استفاده از تفسیر رواقیون از هومر و تفسیر فیلون از متن کتاب مقدس علیه همین رویکرد است که مقاله مینویسد. وی افزود: در نگاه سانتاک، معنا بجای آنکه وجه پنهان اثر باشد وجه آشکار آن است. او می گوید ما بجای توجه به متن، همیشه به دیگری نظر کردهایم آن هم با استناد و اتکا به متن که رویکرد هرمنوتیکی است و بدون اتکا به متن میخواهد به منطق و باطن متن دست پیدا کند. سانتاگ با وام گرفتن از " شلایر ماخر" از "سبک مدرن هرمنوتیکی تفسیر" سخن میگوید: "سبک مدرن، حفاری میکند و به همین خاطر ویرانگر است". او معتقد است این نوع تفسیر سعی دارد به پشت متن، چنگ بیندازد تا در آنجا زیرمتنی بیابد که از قرار معلوم، متن اصلی هم همان است نه این متنی که پیش روی ماست. بنابراین وقتی میگوییم اثر هنری همیشه دارای محتوایی است هر تفسیری به تعبیری همیشه مؤلفههای خاصی را از اثر درنظر میگیرد و کلیت اثر را فدای همان مؤلفههایی میکند که "من" در مقام " مفسر" گزینش کردهام و از اینرو مفسر ناگزیر معنایی به متن میبخشد که یکسره متفاوت با خود متن است و معنایی را ورای خود متن به آن تحمیل میکند. سانتاگ برخلاف سنتی که همواره در پی ورای متن و پس متن است پیشنهاد میکند به خود متن و ظاهر آن توجه کنیم وگرنه در غیر اینصورت چیزی جز خود متن را جستجو کردهایم. وی آنگاه به تعبیر "رام و اهلی کردن اثر هنری" از سانتاگ اشاره کرد که در مورد تفسیرهای تمثیلی به کار برده و اینگونه میگوید که: ما اثر هنری را رها نمیکنیم که خودش، خودش را معنا کند. وی یادآور شد: دنبال سمبلها گشتن در اثر هنری ناقض وجه زیباشناختی آن است و سانتاگ این پیشفرض داشتن مفسر را که با آن و بر اساس آن به سراغ اثر میرود در حکم دور شدن از خود اثر میداند و یکی از پیامدهای عمده این رویکرد هم، جداشدن فرم از محتوای اثر خواهد بود. پس به جای رویکرد "تجویزی" بهتر است که رویکرد "توصیفی" را در مواجهه با متن در پیش بگیریم و این رویکرد منتقدانه به تعبیر سانتاگ، ملاحظات محتوایی را در ملاحظات فرمی به تحلیل میبرد. رویکردی که سانتاگ از آن تجلیل میکند رویکرد به "لذت فرم" و بازیابی حواس در مواجهه با اثر هنری به جای رویکرد هرمنوتیک یا به تعبیری رویکرد حفارانه و ویرانگر است.
در اینجا مترجم کتاب در باب برگردان واژههای "معناشناسی" به جای " هرمنوتیکس" و " کیفشناسی" به جای "اروتیکس" توضیحات کوتاهی ارائه کرد. آنگاه "فرشید آذرنگ" هنرمند، منتقد و صاحبنظر هنری، سخن خود را با بیان مناقشهای در ترجمه دو واژه "هرمنوتیکس" و "اروتیکس" آغاز نمود. وی با اشاره به سیری از مطرح شدن نام و جایگاه سانتاگ در فضای هنری و محافل دانشگاهی ایران از دهه هفتاد به این سو در مقام پاسخ به این پرسش که: اهمیت سوزان سانتاگ در چیست؟ خاطرنشان کرد: رویکردی که سانتاگ دارد اصلا قابل دستهبندی در قالبها و چارچوبهای متعارف پیش از او نیست . هرگاه متنی از او میخوانید به سرعت خود نویسنده را فراموش میکنید و در عین حال بیشترین ارجاع به او داده میشود و این ناشی از رهیافت خاص و منحصربهفرد اوست. وی با اشاره به انحصار ذوق هنری در سلیقه طبقه اشراف و ورود آن به گستره ذوق که عمومیت بیشتری دارد و رهیافت سانتاگ در دوری از تخصصگرایی و ارجاع تأکید کرد: وقتی سانتاگ را میخوانید چیزی از "مسئولیت" در شما شکل میگیرد. او از " اخلاق مسئولیت" سخن به میان میآورد و در رهیافتش دو محور عمده را پی میگیرد: 1- فاصله 2- سکوت.
وی افزود: در هر رهیافت "مخاطب محور" تفسیر، ناگزیر است و این انتقادی است که به سونتاگ میشود. اما ما با یک سرزندگی و با یک مواجهه در آثار او طرفیم که تمامی آن چیزی است که سونتاگ را برای ما زنده نگه داشته. " آذرنگ" در جمعبندی مباحث خود و در تبیین دو ویژگی عمده رهیافت سانتاگ اظهار داشت: مسئولیت و فاصلهای که او پیشنهاد میکند و بین خودش و اثرش قائل میشود همه ارزشی است که در رویکرد اوست.
در ادامه پس از توضیحات کوتاهی که " مجید اخگر" در خصوص تفاوت "شمایل نگاری" و " تفسیر" ارائه داد " امیر نصری" نیز گفت: مغالطه تفاوت و تمایز میان فرم و محتوا از آغاز مبتنی بر یک تفکیک غلط بوده است. وی افزود: یک ویژگی مهم سانتاگ این است که او “essay” نویس یا " جستار" نویس است. مقالهنویس نیست و این یک جنبه کاملاً خلاقانه و منحصربفرد در کار اوست. “essay” به این معنا در سنت ما نبوده و سابقهای نداشته و همین مقاله "علیه تفسیر" یا مقاله "درباره سبک" یا مقاله "درباره عکاسی" یک شیوه نوشتاری است که نمونه ملموس و عینی از آن نداشتهایم و خود این فرم و شیوه نوشتاری سانتاگ یک روش قابلتأمل است. این فرم خاص را قطعاً باید در شناخت او در نظر داشت. وی در نقد رویکرد سانتاگ افزود: رویکرد سانتاگ نسبت به تفسیر در معنای ویژهای است که تفسیر را با توجه به محتوای اثر هنری و تلقی خاص نسبت بدان داشتن تحقق میبخشد که در این صورت یک رویکرد گزینشی به تفسیر داشتهایم و آن را تعمیم دادهایم. ما اگر مطابق نظر سانتاگ به فرم هم کاملاً معطوف باشیم باز هم در دایره " تفسیر" قرار گرفتهایم و اساساً نحوه مواجهه ما با عالم، یک " دایره تفسیری" است. خود بودن ما در این عالم هم در یک "چارچوب تفسیری" شکل گرفته است. رویکرد توصیفی هم تفسیری است و اصلاً ما هیچ رویکرد توصیفی صرف نمیتوانیم داشته باشیم و بر اساس مؤلفههایی که ما انتخاب کردهایم و از منظر هرمنوتیک این رویکرد سانتاگ کاملاً قابل نقد است و ما گریز و گزیری از " تفسیر" نداریم.
پس از " نصری" نوبت به " فرشید آذرنگ" رسید که سخن خود را با تعریف سونتاگ از ماهیت هنر شروع کرد: سونتاگ میگوید هنرها یکسری تجربیات هستند که در مواجهه ما با عالم شکل گرفتهاند و با هم در بده بستان و تعامل و تقابلند و این در سطح فرم است و نه خارج از آن و اگر شما به سمت تفسیر حرکت کنید دوباره باید به موضع اولیه خود رجوع کنید. نوشتههای متعددی که از سانتاگ باقی مانده گواه همین مدعاست.
وی در پاسخ به پرسشی در خصوص ماهیت فرم از نگاه سانتاگ گفت: منظور از فرم در اینجا همه آن عوامل و اجزا و مؤلفههایی هستند که از فرم زاده میشوند و دوباره به آن رجعت میکنند. پیشنهاد او این است که: فرم را از معنای ظاهریاش بگیرید و در نسبت با " ایده" تحلیل کنید.
پایان بخش قسمت دوم نشست، توضیحات " مجید اخگر" مترجم کتاب در بیان ارزشگذاری و قضاوت در حوزه نقد بود که طی آن به تبیین نسبت فاصلهگذاری و مشارکت در تکوین اثر و قضاوت و ارزش داوری در نقد اثر هنری پرداخت.
یادآور میشود نشستهای پژوهشکده هنر با موضوع نقد و بررسی کتب منتشر شده در حوزه هنر پژوهشی و مباحث نظری و تحلیلی هنرهای معاصر با حضور صاحبنظران و علاقهمندان ادامه خواهد یافت.
|