تربیت یونانیان باستان بر اساس اشعار هومر یا تراژدینویسان بوده، و افلاطون تقریبا در تمام آثارش بهویژه در رساله
«جمهوری»، که کاملترین و بهترین اثر اوست، به دشمنی با شعر و تراژدی، و تربیت حاصل از آن میپردازد؛ و در سه کتابِ،
دوم، سوم، و دهم از کتابهای دهگانه جمهوری، بیشتر از نوشتههای دیگرش به شعر و تراژدی تاخته، با ذکر دلایلی، شاعران
و تراژدینویسان را از دولتشهر آرمانیاش بیرون میکند.
نخستین دلیلی که افلاطون برای حکم خود بیان میکند، دروغ بودن داستانها، یا نگفتن تمام حقیقت در داستانهاست. او
سپس به موضوع تقلید پرداخته، با طرحِ عالم ایده، و تمثیل غار، مقلدّان را کسانی میداند که با تقلید از تصویری، که خود تقلیدی
از حقیقت است، سه مرحله از حقیقت دور افتادهاند. این مقلدان هم در حیطه هنرهای تصویری وجود دارند، که نقاشان هستند
و هم در شعر، که تراژدینویسان میباشند. پس افلاطون با تقسیم روح انسانها به جزء شریف و جزء پست، تراژدینویسان را
به خاطر به هیجان درآوردن جزء پست روح آدمیان متهم میکند.
افلاطون که به دنبال شیوه تربیت جدیدی بر اساس فلسفه برای آرمانشهر خود است، هرچند که در جمهوری به آن آثار
اشاره نمیکند اما رساله قوانین، که حاصل دوران کهولت و پختگی اوست، به وضوح نوشتههای خود را سرمشق مناسبی برای
تربیت فلسفی درآرمانشهر معرفی مینماید.