دلوز هنر را مجموعهای از درکها و تأثیرها میداند که هدفشان رهایی مخاطب است از کلیشهها. پرفورمنسآرت نیز با رویکردش به مسائل اجتماعی در صدد بر هم زدن کلیشههاست. اما هدف این مقاله پرداختن به مفهوم زمان بهعنوان مؤلفهای اساسی در آثار پرفورمنسآرت است برای پاسخ به این پرسش: چه قابلیتی در رویکرد هنرمند به این مؤلفه برای بیان مسائل اجتماعی نهفته است؟
در این پژوهش کیفی که به روشی توصیفی- تحلیلی انجام یافته مشخص گردید، دلوز با تأثیر از اندیشه برگسون زمان را امری کیفی و دیرند را زمان حقیقی میداند که در شدن مدام است. با تحلیل آثار شناختهشده پرفورمنسآرت که بر مؤلفه زمان تأکید داشتهاند، به این نتیجه رسیدیم که هنرمند با قاببندی اثرش مخاطب را متوجه دیرند و امر گشوده حیات ساخته و از این طریق او را به بازاندیشی در امور استعلایی برساخته توسط رژیمهای حقیقت حاکم بر اجتماع فرا میخواند.