:: دوره 3، شماره 10 - ( بهار 1393 ) ::
جلد 3 شماره 10 صفحات 22-7 برگشت به فهرست نسخه ها
رویکرد میان فرهنگی در نقد هنر
هلیا دارابی* ، مهدی حسینی
چکیده:   (13498 مشاهده)
نگره تاریخ و نقد هنر جهانی در بستر دانشگاهی همواره بر بستری از اندیشۀ غربی استوار بوده، و کتب آموزشی این رشته‌ها نیز بیشتر بر دوره‌های مختلف تاریخ هنر اروپا و امریکا متمرکز بوده‌اند. در دهه‌های اخیر این معادله تغییر کرده و ورود پژوهشگران از فرهنگ‌های مختلف به عالم تاریخ هنر دامنۀ جغرافیایی و مفهومی این شاخه را گسترش داده و توجه بیشتر به هنر دیگر فرهنگ‌ها و ملل را در شمار اولویت‌های آن قرار داده است. این مقاله مروری بر رویکرد میان فرهنگی در نقد هنر است که اساس آن بر این استوار است که تعاریف و جلوات هنر نزد ملل و جوامع مختلف یکسان نیست؛ و بنابراین چارچوب‌های نقد هنری غربی برای بررسی این اشکال متنوع هنری کافی و مفید به ‌نظر نمی‌رسد. رویکردهای میان فرهنگی به طور عمده بر بافتار اثر تأکید دارند، و این بافتار بیشتر از زاویۀ انسان‌شناسی مورد بررسی قرار می‌گیرد. در رویکردهای میان‌فرهنگی، هدف مطالعۀ هنر «فی نفسه» نیست، بلکه درک  «مردمان» از طریق آثارشان است. بنابراین هنر در بسترهای اصلی آفرینشش مورد  خوانش قرار می‌گیرد، و نه در انزوا و منتزع از خاستگاه خود. این خوانش به مخاطب امکان می‌دهد که آثار را چنان که خالقانشان می‌خواسته‌اند، ببینند، و نه تنها در حکم کنجکاوی، بلکه به مثابه تجلیات پیچیده معانی متافیزیکی، فرهنگی، و عاطفی یک فرهنگ. در بستر نقد هنری معاصر، توجه به چنین رویکردی می تواند نقد هنری را در بستر آموزش و تجربه غنا و توان بیشتری ببخشد.
واژه‌های کلیدی: نقد هنر، نقد میان‌فرهنگی، انسان شناسی هنر، زیبایی‌شناسی غیر غربی، مطالعات پسااستعماری
متن کامل [PDF 1238 kb]   (4898 دریافت)    
نوع مطالعه: پژوهشي | موضوع مقاله: تخصصي
دریافت: 1393/9/11 | پذیرش: 1393/9/11


XML   English Abstract   Print



بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.
دوره 3، شماره 10 - ( بهار 1393 ) برگشت به فهرست نسخه ها