رشد فزاینده تکنولوژی در قرن بیستم ضرورت پرسش از تکنولوژی را نه تنها از سوی اندیشمندان، که حتی در میان هنرمندان نیز پیش کشید. چنین بود که رویکردهای متفاوتی نسبت به تکنولوژی شکل گرفت که تمامیِ آنها ذیل دو رویکرد جبرباور آرمانشهری و ویرانشهریقرار میگرفتند و هر یک، سرنوشت محتومی را برای انسان در کنارِ تکنولوژی پیشبینی میکردند. اما گذر زمان، تغییراتی که در نقش تکنولوژی رخ داد و نیز تحولاتی که زیست- جهان انسان را دگرگون ساخت، همگی گواه بر عدم کفایت رویکردهای مذکور در جهت تحلیل روابط انسان و جهان به واسطه تکنولوژی هستند. اکنون پرسش این است که چگونه میتوان پایههای نظری هنر ماشینی قرن بیستم را بر اصولی قرار داد کهیک چهارچوب تحلیلی فراتر از دیدگاههای جبرباور حاصل شود. در این راستا به نظر میرسد آراءِ اندیشمندانی که در کنار تکنولوژی دغدغه دانشهای انسانی را دارند کارساز باشد. دن آیدی در فلسفه تکنولوژی خود با رویکردی پدیدارشناسانه، که تلفیقی از نوع هوسرلی و هایدگری است، نشان میدهد که نظام چهارگانه او که روابط انسان، جهان و تکنولوژی بر آن سوار میشود، وجوه کاملتری را نسبت به رویکردهای جبرباور از روابط مذکور عیان میکند. بدینترتیب، رساله حاضر با بهرهگیری از فلسفه تکنولوژیِ دن آیدی و روش پدیدارشناسانه او میکوشد تا فارغ از نگاهی جبرباور به پیامدهای تکنولوژی، حضور ماشین را به مثابه نمادی از تکنولوژی در آثار هنرمندان آوانگارد نیمه نخست قرن بیستم تبیین نماید. چهارچوب نظری این پژوهش با توجه به نسبتهای چهارگانه آیدی در فلسفه تکنولوژی شکل میگیرد و در عین حال تلاش برآن است تا مزیت آن را نسبت به رویکردهای جبرباورانه به تکنولوژی نشان دهد. در نهایت، آنچه که از آراءِ دن آیدی جهت پایهریزی نوعی زیباشناسی برای هنر ماشینی استخراج میشود، ابهامِ نهفته در دلِ تکنولوژی است. این ابهام در تمامیِ آثار هنری که به ماشین پرداختهاند قابل تشخیص و عنصری مشترک است.