مرلوـپونتی در روش فلسفی خود با منشی آشتیجویانه میان رویکردهای عقلگرایانه و تجربهگرایانه و طرح پدیدارشناسی به عنوان «مسیر سوم»، مفاهیمی را به عنوان مبانی نظریهاش طرح میکند که با بهرهگیری از آنها میتوان به گستره پژوهشی مرتبط با جنبههای تجربی و ادراکی گونههای نمایش فرهنگی ایرانی وسعت بخشید. فرضیه فراگیر مقاله حاضر این است که در بررسی فرایند ادراک در شبیهخوانی میتوان از برخی مفاهیم کلیدی نظریه پدیدارشناسانه مرلوـپونتی نظیر «بدنمندی»، «زمانمندی» و «نسبت سوژه و ابژه» بهره گرفت. بر این اساس ادراک شبیهخوانی متکی بر سه پیشزمینه مشخص است: 1) کیفیت بدنمند اجرای شبیهخوانی، 2) کیفیت حضور بدنمند مخاطب و 3) پیوند و همراستایی کیفیت بدنمند شبیهخوانی با تجربههای زیسته و بُعد زمانمند مخاطب. تحقق این سه پیششرط به خلق فضای مشارکتی میان اجراگر و مخاطب میانجامد. بر این اساس شبیهخوانی ابژهای پایدار، خودبسنده و مستقل نیست بلکه فرایندی «حضوری» و «تعاملی ـ تکاملی» است که در افقی غایتمند، خود به امری پدیدارشناسانه بدل میشود.