تاریخگرایی همراه با تضعیف تاریخمندی که در نگارشهای جیمسون بیان گردید، نگاهی متفاوت به کارکردِ ابژه تاریخی را در متن اثر هنری بازمینمایاند. پدیدهای که در آثار معاصر ایرانی نیز دیده میشود. در این نگارش، «هیچ»های تناولی به دلیل دههها استمرار پذیرش مخاطب، مورد توجه قرار گرفت؛ و تلاش شد به پرسشی بنیادین درباره آنها پاسخ داده شود: با توجه به تفاسیر متعدد برای «هیچ»، کدام تفسیر، دلیل استمرار پذیرش عمومی را تبیین مینماید؟ تفاسیر فرمالیستی، یا تحلیلهای معناگرا؟ نگارش حاضر با توصیف «هیچ» و تبیین آن بر اساس چارچوب نظری، روشی توصیفی ـ تحلیلی دارد. جمعآوری دادههای متنی، کتابخانهای؛ و بررسی نمونهها، بر اساس آثار منتشرشده تناولی انجام شد. روشن گردید به کارگیری تاریخ به مثابه ابژه، سبب پذیرش چند دههای «هیچ» شده است. این امر سبب میشود مخاطب در مواجهه با «هیچ»، حسی نوستالژیک را در عین تضعیفمندی تاریخی دریافت نماید. تفاسیر فرمالیستی یا معناگرا، اهمیتی ثانویه مییابند. آرای جیمسون میتواند دیگر ویژگیهای پسامدرنی را نیز در «هیچ» نمایان سازد؛ و برخلاف تفاسیر پیشین، تبیینی فراگیر ارائه دهد. این پژوهش به هدف آزمودن امکان به کارگیری نظریهای غربی در خوانش آثار ایرانی شکل گرفت؛ و در کنار آن، نگریستن به «هیچ» را از زاویهای تازه میسر ساخت.