این مقاله در پی آن است که خوانش پل ریکور، فیلسوف فرانسوی، از مفهوم میمسیس را، که در زمره مهمترین و بحثانگیزترین مفاهیم در تاریخ فلسفه هنر است، بررسی و تحلیل کند و به این پرسش اصلی پاسخ دهد که چگونه ریکور با آغازیدن از مفهوم ارسطویی میمسیس و با عطف نظر به مفاهیم همبسته با آن، یعنی موتوس و پراکسیس، دامنه دلالت این مفهوم را میگسترد و میمسیس را در نسبتی متقابل و بارآور با مفاهیم زمان و روایت قرار میدهد و معنای تازهای به عمل روایتگری میبخشد. بر این اساس، نشان داده خواهد شد که کار فلسفی ریکور در باب روایت، میتواند شیوهای نو برای اندیشیدن به این نسبت در پرتو پدیدارشناسی و هرمنوتیک فراهم کند.
این نوشتار، بر پایه روشی توصیفی-تحلیلی در دو بخش سامان یافته است. در بخش نخست، عناصر مهم شبکه مفهومیای که بافتار بحث ریکور درباره میمسیس را شکل میدهد، یعنی میمسیس ارسطویی، فهم روایی و زمان آگوستینی، برشمرده و تحلیل میشوند، و در بخش دوم آنچه ریکور از میمسیس مد نظر دارد در قالب سه دقیقه1 آن، یعنی میمسیس 1، میمسیس 2 و میمسیس 3، تشریح میگردد. در این میان، نشان خواهیم داد که این میمسیسهای سهگانه به ترتیب ناظر به پیشاپیکربندی، پیکربندی و بازپیکربندیِ حیطه عمل اند، و تلقی ریکور از میمسیس میتواند از طریق نسبتی که بین مفهوم ارسطویی میمسیس و مفاهیم پدیدارشناسانه زمان، زمانمندی و عمل برقرار میسازد، دلالتهای تازهای به این مفاهیم ببخشد.